دانلود کتاب الف اثر پایٔولو کویٔلیو

 

 

دانلود فایل

 

 

 

 

درباره کتاب : الف (به پرتغالی: O Aleph) یک رمان اثر پائولو کوئلیو نویسنده برزیلی است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و در سال ۱۳۹۱ به فارسی برگردانده شد. این رمان چهاردهمین اثر کوئیلو است و درون مایه آن معنویت و سیر و سلوک معنوی است. این کتاب داستان درک و شناخت ناگهانی پائولو کوئلیو را حین سفر به آسیا و هنگامی که در قطار خط آهن سیبری بود روایت می‌کند. عنوان کتاب از داستان کوتاهی از خورخه لوئیس بورخس به همین نام اقتباس شده‌است، (الف اولین حرف از حروف الفبای عبری، عربی و فارسی است که معانی اسرارآمیز فراوانی دارد). کوئلیو چهار سال به جمع‌آوری اطلاعات برای این کتاب پرداخت و ظرف سه هفته آن را به تحریر درآورد.

خلاصه

کتاب حکایت سفر طولانی پائولو کوئلیو به روسیه از طریق طولانی‌ترین خط آهن دنیا یعنی خط آهن سیبری است. وی در طول سفر با زنی به نام هلال آشنا می‌شود که او دروازه‌ای را به روی زندگی گذشتهٔ کوئلیو باز می‌کند، و در طول کتاب پائولو سعی دارد بخش‌های تاریک این گذشته را کشف کند.

کوئلیو دربارهٔ این کتاب می‌گوید: لحظه بینش و درک ناگهانی من در آسیا اتفاق افتاد هنگامی که در قطار با زنی ترکیه‌ای آشنا شدم و او باعث شد از زاویه‌ای دیگر به جهان اطرافم بنگرم، و همچنین برای اولین بار است که کتابی را دربرابر انظار عموم می‌نویسم، چون درضمن نوشتن کتاب خود، مدام توئیتر خود را به روز می‌کردم و جدیدترین اطلاعات دربارهٔ کتاب را دراختیار علاقه‌مندان می‌گذاشتم.

بخش هایی از کتاب :

دوستت دارم. دوستت دارم چون تمام عشق‌های دنیا به رودهای مختلفی می‌مانند که به یک دریاچه می‌ریزند، به هم می‌رسند و عشقی یگانه می‌شوند که باران می‌شود و زمین را برکت می‌بخشد.
دوستت دارم، مثل رودی که شرایط مناسب برای شکوفایی درخت‌ها و بوته‌ها و گل‌ها را در کرانه اش فراهم می‌کند. دوستت دارم، مثل رودی که به تشنگان آب می‌دهد و مردمان را به هر جا بخواهند، می‌برد.
دوستت دارم، مثل رودی که می‌فهمد جاری شدن به شکلی دیگر را از فراز آبشارها بیاموزد، و بفهمد که باید در نقاط کم عمق آرام بگیرد.
دوستت دارم، چون همه در یک مکان زاده می‌شویم، از یک سرچشمه، و آن سرچشمه مدام آب ما را تأمین می‌کند. برای همین، وقتی احساس ضعف می‌کنیم، فقط باید کمی صبر کنیم. بهار بر می‌گردد، برف‌های زمستانی آب می‌شود و ما را سرشار از نیروی تازه می‌کند.
دوستت دارم، مثل رودی که به شکل قطره ای تنها در کوهستان‌ها آغاز می‌کند و کم کمک رشد می‌کند و به رودخانه‌های دیگر می‌پیوندد، تا سرانجام می‌تواند برای رسیدن به مقصدش، از کنار هر مانعی عبور کند.
عشقت را می‌پذیرم و عشق خودم را نثارت می‌کنم. نه عشق مردی به یک زن، نه عشق پدری به فرزندش، نه …

__

آه نه. دیگر حوصله مراسم دیگری را ندارم! آیین دیگری برای احضار نیروهای نامرئی در جهان مرئی! چه ربطی دارد به دنیای امروز ما؟ فارغ‌التحصیل‌ها از دانشگاه که بیرون می‌آیند کار گیر نمی‌آورند. مسن‌ها بازنشسته می‌شوند و گرفتار یک لقمه نانند. آدم بزرگ‌ها که از نه صبح تا پنج بعدازظهر جان می‌کنند تا خرج خانواده و تحصیل بجه‌هایشان را بدهند، فرصتی برای رویاهایشان ندارند. مدام با سر می‌خورند به چیزی که ما بهش می‌گوییم ‹‹واقعیت تلخ››.
__

اگر از شما خواستند، دریغ نکنید. وقتی بر در شما می‌کوبند، بگشایید. وقتی چیزی از دست می‌دهند و نزد شما می‌آیند، در یافتن گم شده یاری شان کنید. نخست اما، بخواهید، بر در بکوبید و گم شده خود را بشناسید.

__

فقط بچه‌ها اعتقاد دارند هر کاری از دستشان بر می‌آید. راحت اعتماد می‌کنند و نترس هستند. به قدرت خودشان باور دارند و هر چه دلشان می‌خواهد به دست می‌آورند. وقتی بزرگ می‌شوند، کم کم می‌فهمند که آن قدر‌ها هم که فکر می‌کردند قدرت ندارند و برای بقا به دیگران احتیاج دارند. بعد بچه شروع می‌کند به دوست داشتن و امید به اینکه دوستش بدارند، حتی اگر به معنای صرف نظر کردن از قدرتش باشد. همه مان به همین نقطه می‌رسیم: آدم بزرگ هایی که همه کار می‌کنیم تا ما را بپذیرند و دوست داشته باشند.

__

“آیا ما حاصل آموخته هایمان هستیم؟”
“در گذشته یاد می‌گیریم، اما حاصل آن نیستیم. در گذشته رنج برده ایم، عشق ورزیده ایم، گریه کرده ایم و خندیده ایم، اما هیچ کدام از این‌ها در زمان حال فایده ای ندارد. اکنون چالش‌ها و جنبه ی خوب و بد خودش را دارد. برای آنچه الان اتفاق می‌افتد، نه می‌توانیم گذشته را مقصر بدانیم و نه سپاسگزارش باشیم. تجربه تازه عشق هیچ ربطی به تجربه‌های گذشته ندارد، همیشه تازه است.”